مقام عبودیت و لزوم ارزیابی با چشم باطن
اگر بالاتر از مقام با عظمت عبودیت مقامی وجود داشت، به طور یقین، پروردگار مهربان ِعالم آن را در قرآن کریم مطرح میفرمود؛ چرا که حضرت حق نه بخل از بیان حقایق برای مردم دارد، و نه بخل از هدایت مردم و بیان مقاماتی که ویژة آنان است. پروردگار مهربانِ عالم، عین جود، سخا و کرم بوده و عطای او به بندگانش، عطای کامل و جامعی است؛ نه چیزی را در این عالم ناقص آفریده، و نه چیزی را به بندگانش به صورت ناقص عطا میکند. اگر ما اموری را در این زندگی خودمان به صورت محدود یا کم میبینیم، اگر خداوند متعال پرده بین ما و آن امور را بردارد، آن کم را کم، و آن محدود را محدود نمیبینیم.
در آیات قرآن مجید و روایات، حقایقی در این زمینه بیان شده که انسان وقتی به آن حقایق دقت میکند، از رحمت خدا ماتش میبرد. اگر ما خطبة صد و پنجاه و نهم نهجالبلاغه، بخوانیم و ببینیم که امیرمؤمنان علیه السلام فرموده، عیسی بن مریم علیه السلام با یک پیراهن زندگی میکرد؛ چراغ شب او ماه بوده و کفش پای او، پوست پایش، به فکرمان میرسد که حضرت مسیح علیه السلام از زندگی مادی نصیب کمی داشته است، البته، در حالی که ما ظاهربین شده باشیم، چنین حس میکنیم، ولی وقتی باطن را به ما نشان بدهند، میبینیم که عیسی بن مریم علیه السلام در همان موقعیتی که بوده، موقعیتش موقعیتی تام، کامل و جامع بوده است.
برای این که ما در قرآن مجید میخوانیم که یکی از خواستههای اولیای خدا که در رأسشان پیامبران بودند، این بوده: وَ مِنْهُمْ مَن یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً. پروردگار عالم، در اواخر سورة مبارکة آلعمران، آیة صد و نود و پنج، میفرماید که در همین دنیا، این دعای آنان را مستجاب کردم : فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ. اهل تخصّص میگویند، کلمة ،حَسَنَةً، اسم جنس است؛ یعنی از لغت (حَسَنَةً) قرآن، همة خوبیها استفاده میشود. دربارة سخن حق تعالی: آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً، امام صادق علیه السلام وقتی حسنه را در دنیا معنا میکنند، میفرمایند، حسنه در دنیا، یک زندگی مادی قابل قبولِِ عبد پروردگار است. البته، برای او کامل میباشد، و ما نباید آن را با چشم ظاهر ارزیابی بکنیم. ما همیشه باید همة حقایق را با باطنی که دارد، بسنجیم. امام صادق علیه السلام میفرماید که زمانی موسی بن عمران علیه السلام به حال یک صیاد دلش سوخت. علت سوختن دل موسی بن عمران علیه السلام هم این بود که با نگاه ظاهری، وضع مادی این صیاد را خیلی ضعیف میدید، اما پروردگار عالم، جوابش را فقط با ارایة باطن مسأله به موسی بن عمران علیه السلام داد. خطاب رسید، من پردة باطن این صیاد را برایت کنار میزنم، نگاه کن و بعد نظر بده. وقتی پرده کنار میرود و او به باطن صیاد نگاه میکند، نسبت به آن صیاد خیلی شاد میشود و کاملاً نسبت به وضع او قانع میگردد.
شما ببینید ابنزیاد از روی تمسخّره به حضرت زینب علیها السلام گفت، حالا رفتار خداوند با شما را چگونه میبینی؟ خیلی چیزها از دستتان رفت. مالتان که در کربلا غارت شد. برادرانت که کشته شدند. پسران برادرت که قطعه قطعه شدند. هیچ چیزی برایت نمانده است. حالا رفتار خداوند با شما را چه جور میبینی؟ زینت کبری علیها السلام بر اساس نگاه به باطن، جواب ابنزیاد را داد که من فکر میکنم ابنزیاد و آنهایی که این جواب را شنیدند، اصلاً نفهمیدند که زینب کبری علیها السلام چه سخنی گفته. ما که کمی با آیات قرآن و روایات سر و کار داریم، برایمان روشن است که زینب کبری علیها السلام چی فرمودند به ابن زیاد فرمودند: «وَ مَا رَایْتُ اِلَّا جَمِیلاً.» : من که از خداوند جز زیبایی هیچ چیزی ندیدم؛ یعنی ما هیچ چیزی را از دست ندادیم، نه مالی را از دست دادیم، نه جانی را از دست دادیم. امیرمؤمنان علیه السلام میفرماید، من به آن کسی غارت شده، نمیگویم که مالش را غارت کردند. بعد حضرت در یک جملة عارفانه میفرماید: «و الْحَرِیبُ مَنْ حَرَبَ دِینَهُ» : کسی که دینش را غارت کردند، او دیگر همه چیزش را از دست داده است. ولی زینب کبری علیها السلام هیچ چیزی را از دست نداده، بلکه بسیاری چیزها را هم به دست آورده است.
زینب کبری علیها السلام چه چیز به دست آورده؟ او از کانال صبر و استقامتی که بر این حادثه کرد، از این که از کوره در نرفت؛ نَفَسی به شکایت و گله از خدا بر نکشید؛ در دل مبارکش با پروردگار چون و چرا نکرد که چرا این جوری شد و نباید میشد، مثل این که ما باید در ظاهر کار هم برنده میشدیم، نه یزید. چنین رفتارهایی برای زینب کبری علیها السلام پیش نیامد؛ زینب کبری علیها السلام حادثة کربلا را با ایمانش پذیرفت و کنار این ایمانش هم صبر کرد. قرآن میگوید، روز قیامت، این آدم صابر دو پاداش دارد: أُولئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُوا. پس چیزی از دست نداده است که هیچ، بلکه چیزی را هم به دست آورده است.
سخن امیرمؤمنان علیه السلام راجع به بینش اولیای خدا
در نهجالبلاغه راجع به بینش اولیای خدا، امیرمؤمنان علیه السلام جملهای دارند که خیلی جالب است که اگر خدا هم به ما این توفیق را بدهد که چنین چشمی پیدا بکنیم. این چشم سر ما با چشم همه حیوانات مشترک است. آنها هم ظاهر را میبینند و ما هم ظاهر را میبینیم. ما با این چشم پشت پردة هیچ حقیقتی را نمیبینیم. برای دیدن حقیقت، باید از قرآن، نبوت و امامت کمک بگیریم. امیرمؤمنان علیه السلام میفرماید: «إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْیَا» نمیگوید: «الی باطن الآخرة». بلکه میگوید: «نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْیَا.»؛ چون نیاز نیست بگوید: «نظروا الی باطن الآخرة». ما اگر به باطن دنیا برسیم، به باطن آخرت، به باطن حق، به باطن عبادت و به باطن قرآن و به باطن همة چیزها در حدّ خودمان رسیدهایم. «إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا»، نمیگوید، نگاه با چشم، «نظر» است و کلمة «نظر»، با کلمة «رؤیت» فرق میکند. «إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا» : کلّ مردم فقط ظاهر دنیا را میبینند و هر چیزی را هم ارزیابی میکنند، با همان ظاهر دنیاست. با دیدن ظاهر دنیا، بیشتر ارزیابیها هم غلط است، و در فضای این ارزیابیها، آدم هم از پروردگار گلهمند میشود و هم از زندگی سیر میشود. چند میلیون چون و چرا برایش میآید و نسبت به عدل پروردگار بیاعتقاد میشود و نسبت به مسایل دینی ضعیف میگردد، اما آنهایی که باطننگرند؛ یعنی داخل دریا هستند، هیچ وقت تحت تأثیر موجها قرار نمیگیرند؛ چون میدانند موج میآید و میرود. موج هم سوار بر باد است؛ یعنی ریشة موج باد است. خود باد مگر چیست؟ این باد یک جا به جایی هواست و هیچ چیز دیگری نیست. میدانند که تازه خود موج هم پشتش باد است و میدانند باد هم باد است و هیچ چیز نیست:
پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است
بلکه آن است سلیمان که ز ملک آزاد است
البته، موج را که میدانیم بر اساس موج ارزیابی میکنند، موج غنا، موج فقر، موج مرگ، موج سختی، موج شدت، موج بلا. مردم مینشینند و ارزیابی میکنند و در ارزیابی کردنشان، نسبت به پروردگار انحراف پیدا میکنند.
خود قرآن هم به انحرافات آنهایی که با نظر ظاهر ارزیابی میکنند، اشاره میکند: وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ : به محض این که مقداری تنگی در مال و مادیت برایش میآید، میگوید، این خدا، خدایی است که آدم را اصلاً خوار میخواهد و میخواهد آبروی آدم را بریزد. آیا واقعاً خدا این جور است؟ خدایی که در قرآن مجید میفرماید، از نظر باطن، غیبت کردن، مساوی است با خوردن گوشت میت آن غیبت شده، و این جور در مقابل غیبت موضعگیری کرده که با زبانتان به آبروی کسی لطمه نزنید. آیا این پروردگار خودش آبروریز است؟ من یک نفر را در تاریخ عالم خبر ندارم که خدا آبرویش را ریخته باشد. هر کسی آبرویش را بر باد داده، خودش آن را بر باد داده است، و الّا اگر شما ده میلیون گناهان کبیره در خلوت بکنید، محال است که خدا آبرویتان را ببرد. کسی که آبرویش میرود، کسی است که میآید در چهار راه میایستد، مشروب میخورد. البته، در این صورت، همه میگویند عجب آدم پستی! خودش آبروی خودش را برده است. امّا اگر هفتاد سال برود، در خلوت مشروب بخورد و دلش هم بخواهد کسی نفهمد، هرگز پروردگار عالم مشروب خوریاش را پیش کسی آشکار نخواهد کرد.
این برنامة پروردگار عالم است، اما کسی که بر اساس دید ظاهر ارزیابی میکند، فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ.؛ میگوید، اصلاً ًکار این خدا این است که آبروی آدم را ببرد و آدم را پست کند؟ ولی خدا این گونه نیست و به هیچ عنوان این طور نیست.
پایگاه استاد حسین انصاریان